پیرمرد و پروستات (+حرف اضافه)
حاتم و رفیق درجه یکاش، حاج علی، که هر دو خیلی وقت بود سنشان از 70 رد شده بود، در یک فاصله زمانی کوتاه متوجه میشوند که پروستاتشان مشکل دارد. چند سالی میگذرد و به ماجرا بیمحلی میکنند. با ادرارهای وقت و بیوقت کار بیخ پیدا میکند. حاج علی وضع را تحمل نمیکند و تن به عملِ پر ریسک پروستات میدهد؛ اما حاتم (مثل همیشه محافظه کارانه) از این کار خودداری میکند. حاج علی زیر عمل از دست میرود. ترس تمام وجود حاتم را میگیرد. انگار مرگ در زده باشد. همین دلیل محکمتری برای حاتم میشود که جلوی هر نوع جراحی مقاومت کند.
چند سال از آن روز گذشته و حاتم زندگی سختتری دارد. خانه را سراسر بوی ادرار گرفته. تمام دیوارها، پردهها، درها. فرشها رنج میکشند و شلوارش هم رازدار خوبی نیست. حالا مجبور است از پوشک سالمندان استفاده کند. همه اجزای بدنش سالم است و فقط اسیرِ همین عنصر مطلوب است! اوایل به این فکر نمیکرد اوضاع تا این حد تحملناپذیر شود اما کم کم کلافه شد، صبرش را از دست داد و از چند وقت پیش به مرگ هم راضی است. دو راه را میتواند پیش بگیرد. اولین آن خودکشی فلاکت بار است و دومیناش تن دادن به عمل است؛ که اگر جراحی موفقیت آمیز باشد، از این بند خواهد رهید و اگر نه، مرگ خواهد آمد، همان چیزی که میخواسته.
فارغ از این تفاصیل، درک اینکه عدم کنترل بر ادرار، امید زندگی را از آدم ساقط کند، شاید خنده دار باشد؛ ولی حاتم تن به جراحی داد و مرگ را هدیه گرفت.
- ۹۷/۰۴/۱۳
- ۱۰۵ نمایش