بیلبائو

واسه بچه محله‌هاتون تعریف کنید

بیلبائو

واسه بچه محله‌هاتون تعریف کنید

بر سَر دَرِ دل

چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۰۰ ب.ظ

داستان از کجا شروع می‌شود؟ عباس، معروف به جاناتان گرت، به همراه خانواده‌اش و به طور مشترک با عمویش در یک حیاط زندگی می‌کردند. خانه بدون هیچ دیواری. خانواده‌ها با هم مراوده داشتند و فضای روستاها عموماً تابع قرائت متداول از دین نیست، خانواده‌ها معمولاً در هم تنیدگی زیادی دارند. هرچند درباره خانواده عباس و عمویش این اتفاق چندان صمیمانه نبود و حتی گاهی به سمت دشمنی می‌کشید. با این وجود، یک روز عباس از خانواده عمویش دخترشان را به عنوان همسر طلب کرد. سمیه زنی زیبا بود. بعد از مخالفت عمویش درگیری بالا گرفت. از آنجا بود که عباس حتی اسلحه هم به دست گرفت. آدمی نبود که بتواند نه بشنود. در این مورد جای شک هست که عباس چرا سراغ دختر عمویش رفت؟ می‌توانیم این را به دلیل زیبایی سمیه بدانیم و طبیعتا بعد از شنیدن نه، عصبانی می‌شود. به نظر می‌رسد به سختی بتوان نام عشق بر آن گذاشت.

حسین پسرخاله شهلا بود. باز هم به استناد تنیدگی ذاتی خانواده‌ها در روستا، حسین و شهلا زیاد با هم مراوده داشتند و روابط بسیار، معمولی بود. در حقیقت باید یک توده از آدم ها را در نظر بگیریم که فارغ از رابطه فامیلی، بسیار به هم نزدیک هستند. البته این روابط معمولا در حد همان حلقه اول بستگان می‌ماند. به هر جهت، رابطه حسین و شهلا اینطور مناسبتی بود. بعد از یک دوره نسبتاً طولانی که ما رد عشق را در چهره حسین دیدیم -اما از پیدا کردن معشوق‌اش عاجز بودیم- فهمیدیم که حسین عاشق شهلا شده. سؤال من بعد از فهمیدن ماجرا این بود: چرا؟ چه می‌شود که یک آدمی را می‌بینی و همیشه می‌بینی و مثل همه است برایت بعد یک دفعه عاشقش می‌شوی؟ این عاشق شدن دقیقاً چطور شروع می‌شود؟ البته روانشناس‌ها، فیزیولوژیست‌ها، فلاسفه -و هر کس دیگری که شما بروید و به صورت تصادفی درباره عشق از او سؤال کنید- دلایل خودشان را می‌آورند؛ ولی من غرضم همین دلایل ساده خودمان است.

حالا حسین که اینجا نیست که این مطلب را بخواند اما از خدا که پنهان نیست، شهلا آنقدر نسبت به دخترهای دور و برش بهتر بود که هر جوان چشم‌انداز داری، نامش را در دفترچه آمالش بنویسد؛ علاوه‌براین هرکسی حاضر بود که در دادگاه هم به شایسته بودن این دختر شهادت بدهد. شهلا «دست‌پرورده مکتب بانو عامی‌زِن1» بود و این خودش یک جور «معبد شائولین» محسوب می‌شد و همین دلیل کافی بود تا بتواند در لیست «زنانِ اثرگذار» قرار بگیرد.

داستان عاشق شدن حسین از آن روزی شروع می‌شود که بی شباهت به شروع فصل گرده افشانی گل‌ها نیست. درهای ذهن باز است برای پذیرش، نوری به داخل می‌تابد. تصویری از دختری زیبا برداشته می‌شود و به درون ذهن راه داده می‌شود. هر روز و هر شب توی ذهنت است. بیش از آنکه خودت را ببینی او را می‌بینی؛ اما اوج داستان وقتی است که اولین اثر هنریِ برآمده از گداخت احساسی‌‌ات خلق می‌شود؛ حتی اگر مثل حسین به هر زور و ضربی یک SH روی بازوی دست راستت بیندازی. این مرحله دیگر کار تمام است. خلق اثر هنری برآمده از گداخت احساسی! بعد از این مرحله، هیچ یوسفی از چاه بیرون نمی‌آید.  

-------------------------------

1- در زبان محلی به معنی «زن‌عمو بانو» که مادربزرگ شهلا می‌شد.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۷/۰۱/۱۵
  • ۱۴۹ نمایش
  • میم.عین.

نظرات (۱)

تو یک بازنده ترسو هستی که زیر این داستان ها پنهان شده ای.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی